پريساپريسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
پدرامپدرام، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

پريسا و پدرام سلیمانی

باز اومدیم بعد از یه مدت نسبتا طولانی

باي باي پوشك

خب بالاخره من هم موفق به از پوشك گرفتن پريسا شدم و تا امروز حدود 6 روزه كه پريسا پوشك نشده. دو روز اول اصلا موفقيتي در كار نبود و من داشتم نگران ميشدم كه دوباره قضيه 1 سال و ٩ ماهگي تكرار بشه اما خوشبختانه از روز سوم دستم اومد كه پريسا دير به دير جيش مي كنه يعني حداقل 2 ساعتي يكبار بايد دسشويي ببرمش اما بازم خودش خبر نمي كرد و خودم مي بايست ببرمش و اونجا يه ربع تا نيم ساعت وايسم تا به طور ناخوداگاه جيشش بياد. ضمنا من دو روز اول شرت آموزشي پاش نكردم تا متوجه جيش كردن بشه چون اگر استفاده مي كردم متوجه نميشد و فقط شبها مي پوشيدم تا تخت رو نجس نكنه ولي همانطور كه گفتم روز سوم خودم دستم اومد و از شرت آموزشي هم استفاده كردم تا از ايجاد رودخونه ر...
22 آذر 1392

خرابكاري

پريسا بعد از نهار خوردن گفت ماست ميخوام منم يه پياله بزرگ ماست گذاشتم جلوش و يه قاشق بهش دادم تا ماستها رو بخوره خودمم كل ظرفها رو جمع كردم و رفتم تو آشپزخونه تا ظرفها را بشورم وقتي برگشتم با صحنه اي مواجه شدم كه نميدونستم چكار كنم دو تا دست و صورت پر از ماست، روي سفره ماستها رو پخش كرده بود و به خاطر اينكه دستهاش رو تكون داده بود روي فرش اثرات ماست تا چندين كيلومتر بود. دعواش كردم و گفتم چرا اينكارو كردي (البته دعواهاي من تند نيست)و اون هم مثل هميشه: مامان معذرت ميخوام ديگه كار بد انجام نميدم اولين كاري كه كردم بردمش گذاشتمش تو دستشويي و گفتم اينجا بمون تا بيام و رفتم فرش و سفره و خرابكاريها رو پاك كنم . حالا پريسا تو دستشويي شعر ميخوند...
21 آذر 1392

اين پست موقته و حذف ميشه

اين پست موقته و حذف ميشه توي يكي از وبلاگها اين مطلب رو ديدم و بسيار خنديدم خواستم اينجا بزارم تا شما هم حالتون عوض شه مطلب اينه: "اولین بار که   تو مهد پسرک با بچه ها سرود ملی رو   آموزش   داده بودند من نمیدونم این بچه حواسش   کجا بوده و   چی رو به جای چی شنیده بوده ... با عرض معذرت از   تمامی   هم وطنان عزیز ، فقط بگم   ملت بی جنبه تا مدت ها   از این بچه سو استفاده میکردند و ازش خواهش   میکردند ترو خدا سرود   جمبوری رو برامون   بخون و بعد هر   کی یک طرف   می افتاد .جالبه بچه هم اصلا فکر   نمیکرد یک   اتفاقی   این وسط می افته که همچین م...
20 آذر 1392

جالبه

ابتدای آفرینش کلاغ و طوطی هر دو سیاه بودند طوطی اعتراض کرد و خداوند اورا رنگارنگ آفرید  اما کلاغ گفت" هر چه از دوست رسد نیکوست " نتیجه این شد که میبینی : طوطی در قفس است و کلاغ آزاد   *********************************** زندگى بافتن یك قالیست؛ نه همان نقش و نگاری كه خودت مى خواهی نقشه را اوست كه تعیین كرده! تو در این بین فقط مى بافى نقشه را خوب ببین!  نكند اخر كار قالى زندگیت را نخرند..     ...
11 آذر 1392

26 ماهگي و حرفهاي بامزه

پريسا در حاليكه ميدوه ميخوره زمين. ميگه: واي مامان سرم گيج رفت وقتي شروع به سخنراني مي كنه يه سري حرفهايي پشت هم ميزنه كه توي حرفاش مرتب ميگه به خدا وقتي باباش بهش اخم ميكنه و دعواش ميخواد بكنه ميگه: دعواش نكن گناه داره . و بعد باباش محكم ميبوستش و اين شده ديگه راهكارش وقتي ميخوام به حالت ناز دستمو از لاي موهاش رد كنم ميگه مامان نكن موهام كنده ميشه آخ ميشم وقتي وسايلش رو كسي برداره يا وسايل من رو كس ديگه اي برداره سريع مالكيتش رو اعلام ميكنه كه دست نزن مال منه يا مال مامانه شبها مي گي پتو روت كنم (يعني پتو بپوش روم) يا به بغلم كن ميگه بيا بغلم وقتي پاي سيستمم و اون مشغول حرف زدن سرم رو ميچرخونه طرف خودش و ميگه مامان ...
1 آذر 1392

جواب

جواب کینه را با گذشت...     جواب بی‌مهری را با محبت... جواب دروغ را با راستی... جواب زشتی را با زیبایی... جواب خشم را با صبوری... جواب سردی را با گرمی... جواب نامردی را با مردانگی... جواب همدلی را با رازداری... جواب پشتکار را با تشویق... جواب اعتماد را با وجدان... ... هیچ وقت، هیچ چیز و هیچ کس را بی‌جواب نگذار... مطمئن باش هر جوابی بدهی، یک روزی، یک جوری، یک جایی به تو باز می‌گردد... ...
28 آبان 1392

2 سال و 1 ماه و 21 روزگي

پريسا الان 2 سال و 1 ماه و 21 روزه است. ميگم پريسا اين كار  رو نكن (با اخم). ميگه: مامان اخم نكن زشت ميشي ميگم اين كار رو مي كني دعوات مي كنم ميگه: مامان دعوا كار بديه دوست دارم ناز ناز اسباب بازياش رو هر چي جمع مي كنم دوباره مياره وسط حال كه اينجا قطار درست كرده به اين گل ساز هم خيلي علاقه داره من خودمم خيلي دوست دارم پيشنهاد مي كنم براي بچه ها تو اين سن و حتي بچه هاي  بزرگتر بخريد چون خيلي بازي خوبيه ليمو رو  بخاطر اينكه اينجوري ميشه خورد دوست داره   آخرين ورژن نقاشي پريسا رو هم يادم باشه بيام بزارم بهش مو و دست و پا اضافه شده دست و پايي كه به اطراف سر وصلن و اجزاي صورت تقريبا همشون وجود ...
20 آبان 1392

وقتي مادر ميشي...

  اين مطلب رو از وبلاگ آيدا جون كه ايشون هم از وبلاگ ترنم جون ديده بودن  برداشتم كه به نظر من هم زيبا اومد وقتی مادر میشی فارغ از همه کارهای دنیا یه آدم دیگه میشی… ميشي فرشته نجات! فرشته نگهبان! خیلی راحت بی خوابی رو تحمل میکنی و کوچولوی نازنینت رو راه میبری تا دل درد یادش بره و خوابش ببره و همون طور تو بغلت نگه میداری تا مبادا بیدار بشه، شبي 3 الي 4 بار بيدار مي شي تا مبادا پتو از روي نازدونه ات كنار رفته باشه    اگه بچت عطسه يا سرفه کنه دنیا رو سرت خراب میشه و آرزو مي كني اي كاش خودت عطسه و سرفه مي كردي، صد بار دست و پاش را چك مي كني كه مبادا تب داشته باشه، تلخ ترین اتفاق دنیا ميشه بیماری ...
12 آبان 1392