پريساپريسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
پدرامپدرام، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

پريسا و پدرام سلیمانی

باز اومدیم بعد از یه مدت نسبتا طولانی

مژده دهيد باغ را بوي بهار ميرسد...

روزها و ماهها و سالها از پي هم مي گذرند جشن تولدها، عيدهاي نوروز ، روزهاي اول مدرسه ،جشن ازدواجها و سالگردهاي ازدواج و ... . زندگي پر است از همه اين روزهاي شاد و روزهاي غمگيني چون بيماري ها و دعواها و قهر ها ، مرگ عزيزان . روزهاي غمگين شايد پر باشد از گريه ها و سرزنشها و داد و قيلها . اما زندگي با همه روزهاي تلخ و شيرينش زيباست. هر عيد نوروز به اين فكر مي كنم كه در سالي كه گذشت چه چيزهايي ياد گرفتم و به تجربه هايم افزوده شد . امسال براي من پر بود از روزهاي شيرين و تلخ كه تلخ ترينش فوت مادربزرگم بود كه اميدوارم خداوند بيامرزدش و پر بود از چيزهاي زيادي كه ياد گرفتم. امسال زندگي به من بيش از سالهاي ديگر درس زندگي داد و احساس مي كنم با تجربه ت...
28 اسفند 1392

بدون عنوان

سه چیز را با احتیاط بردار قدم قلم قسم سه چیز را پاك نگهدار جسم لباس خیال از سه چیز كار بگیر عقل همت صبر از سه چیز خود را نگه دار حسد فریاد نفرین كردن سه چیز را آلوده نكن قلب زبان چشم سه چیز را هیچگاه فراموش نكن خدا مرگ دوست خوب
17 اسفند 1392

قصه هايی از دست های پشت پرده ( حکمت خدا)

گنجشک باخدا قهر بود…… روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت ... فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان می گفت : می آید من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود... یگانه قلبی هستم که دردهایش را و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست. گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من  گرفتی.... این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ ...
7 بهمن 1392

زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن

زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن گردشـــی در کوچــه باغ راز کن هر که عشقش در تماشا نقش بست عینک بد‌بینی خود را شکسـت من مـیـــان جســـم‌ها جــان دیـــده‌ام درد را افکنـــده درمـان دیـــده‌ام دیــــده‌ام بــر شـــاخه‌ها احـســـاسـ‌ـها می‌تپــد دل در شمیــــم یاسها زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست زندگی باغ تماشـــای خداســت گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود می‌تواند زشــت هم زیبا شــود حال من، در شهر احسـاسم گم است حال من، عشق تمام مردم است! زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا ...
30 دی 1392

فرزند عزيزم

فرزند عزیزم: آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافت ی ، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم… وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم، با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند، فرصت بده و عصبانی نشو وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند ، دستانت را به من بده… همانگونه که تو ...
25 آذر 1392

اين پست موقته و حذف ميشه

اين پست موقته و حذف ميشه توي يكي از وبلاگها اين مطلب رو ديدم و بسيار خنديدم خواستم اينجا بزارم تا شما هم حالتون عوض شه مطلب اينه: "اولین بار که   تو مهد پسرک با بچه ها سرود ملی رو   آموزش   داده بودند من نمیدونم این بچه حواسش   کجا بوده و   چی رو به جای چی شنیده بوده ... با عرض معذرت از   تمامی   هم وطنان عزیز ، فقط بگم   ملت بی جنبه تا مدت ها   از این بچه سو استفاده میکردند و ازش خواهش   میکردند ترو خدا سرود   جمبوری رو برامون   بخون و بعد هر   کی یک طرف   می افتاد .جالبه بچه هم اصلا فکر   نمیکرد یک   اتفاقی   این وسط می افته که همچین م...
20 آذر 1392

جالبه

ابتدای آفرینش کلاغ و طوطی هر دو سیاه بودند طوطی اعتراض کرد و خداوند اورا رنگارنگ آفرید  اما کلاغ گفت" هر چه از دوست رسد نیکوست " نتیجه این شد که میبینی : طوطی در قفس است و کلاغ آزاد   *********************************** زندگى بافتن یك قالیست؛ نه همان نقش و نگاری كه خودت مى خواهی نقشه را اوست كه تعیین كرده! تو در این بین فقط مى بافى نقشه را خوب ببین!  نكند اخر كار قالى زندگیت را نخرند..     ...
11 آذر 1392

جواب

جواب کینه را با گذشت...     جواب بی‌مهری را با محبت... جواب دروغ را با راستی... جواب زشتی را با زیبایی... جواب خشم را با صبوری... جواب سردی را با گرمی... جواب نامردی را با مردانگی... جواب همدلی را با رازداری... جواب پشتکار را با تشویق... جواب اعتماد را با وجدان... ... هیچ وقت، هیچ چیز و هیچ کس را بی‌جواب نگذار... مطمئن باش هر جوابی بدهی، یک روزی، یک جوری، یک جایی به تو باز می‌گردد... ...
28 آبان 1392