25 ماهگي
پريسا در حال حاضر 2 سال و يكماه و 5 روز سن داره و من كه چند روزيست درگيرم و سرم شلوغه نرسيدم كه بيام و بالاي وبلاگ پريسا رو ببينم كه از 25 ماهگي هم گذشت. از يكطرف مامان جونم مريضه و گوشش شديد عفونت كرده و بيشتر خونه اوناييم چون اصلا نميتونن راه برن و سرگيجه دارن و از طرف ديگه كاموا گرفتم كه واسه پريسا كلاه و ژاكت ببافم و وقتمو مي گيره و باباي پريسا هم سفارش دادن كه واسه ايشون هم ژاكت ببافم كه بايد برم كاموا بخرم براي ايشون هم ببافم و حالا حالا ها درگير خواهم بود.
به پريسا مي گم من كيم ميگه زن عمو چون فاطمه دختر عموش كه مياد خونمون به من مي گه زن عمو. ميگم من زن عموي فاطمه ام ميگه نه . از بس براش تكرار كردم حالا خودش ميگه بمن زن عمو و بعد ميگه تو زن عموي فاطمه ايييييي؟
تازگيا اسم مادر رو هم ياد گرفته امروز كه تلفن زنگ زد گفت : كي بود؟ ميگم: مادر . ميگه: صديخه بود؟ هان؟
تازگيا خيلي ميرقصه و با هر آهنگي شروع به رقص مي كنه. شعري كه در اين موقع ميخونه: پريسا ميخواد برخصه/ از مامانش ميترسه/بلن بره بپرسه / بعدش مياد ميرقصه (بلن در لهجه كرماني= بزاريد )
تازگيا مالكيت همه چيز رو در اختيار مي گيره و به هيشكي نميده و ميگه :مال منه (قبلنا هم بود اما الان شديدتر شده)
تازگيا براي خودش شعرهايي رو كه حفظه ميخونه بدون اينكه بهش بگم بخون ميخونه
تازگيا برنامه كودك رو با دقت بيشتري مي بينه حتي آرم شبكه پويا رو هم ميدونه .ظهرها كه شبكه پويا هم قران و اذان ميزاره ميگه پويا بيار و وقتي ميبينه برنامه اي نداره مي فهمه كه من آوردم اما برنامه نداره و هيچ اعتراضي نمي كنه.
تازگيا نقاشي جزئ لاينفك برنامه روزانش شده و بايد حتما نقاشي بكشه و سراغ كاغذ و خودكار و مداد رو هر چند دقيقه يه بار مي گيره و هر جا كه بريم حتما بايد تو كيفش يك مداد و دفتر بزارم.
اينم از تازگياي پريسا خانوم در ابتداي 25 ماهگي
25 ماهگيت مبارك دلبندم