شيرين زبوني
٢ سال و 6 ماه و 28 روز
دختر ما تو ايام عيد به جاي عيدتون مبارك مي گفت تولدت مبارك.چون سر سفره هفت سين شمع روشن مي كردم ميگفت مامان تولدت مباركه؟؟؟
........................................................................
پريسا موقع خواب در حاليكه من خودمو به خوابم زدم ميگه: مامان بخواب . چشماتو ببند
من جوابشو نميدم يعني خوابم
پريسا:مامان خوابيدي؟چشماتو بستيدي؟
........................................................................
من تل پريسا رو زدم تو سرم.
پريسا با حالت عصباني:مامان تل منو زدي؟
من با خونسردي و مهرباني: آره دخترم
پريسا: من بهت اجازه دادم؟(منظورش اينه كه حتما اجازه گرفتي؟)
ميگم :پريسا اجازه ميديكه تلتو بزنم؟
پريسا در حالتيكه خيلي به خودش ميباله كه اولين بار يه نفر داره ازش اجازه مي گيره: آره اشكال نداره
.......................................................................
پريسا به تازگي از پله ها ميره پايين پيش بابا بزرگ و مادر بزرگش
من:پريسا داري ميري پايين؟منو تنها ميزاري؟
پريسا: مامان زود ميام. فردا ميام. مواظب خودت باش
......................................................................
يه برشه سيب بهش دادم بخوره ميزاره رو دسته مبل
من :نميخوري ؟دوست نداري؟
پريسا :نه نميخوام(با عصبانيت)
من:نميخواي (با ناراحتي)
پريسا: نه نميخوام مامان فردا ميخورم .دستت درد نكنه(با شرمندگي)