اين روزا
امروز جمعه است و ما كه ديشب خونه مامان جون پريسا خوابيده بوديم امروز صبح بدون پريسا اومديم خونه و پريسا رو خونه مامان جون جا گذاشتيم براي اينكه امشب خاله سعيده و مامان جون اينا رو گفتيم بيان خونمون و گذاشتمش اونجا كه به كارهام برسم. از تولد پريسا بگم كه متاسفانه لغو شد چون باباي زن عموي پريسا فوت شدن و ما كه قرار بود امروز تولد پريسا رو جشن بگيريم براي احترام به زن عمو نمي گيريم ولي خاله سعيده گفتش كه من كادويي براي پريسا خريدم وامشب ميام بهش ميدم . خودمون هم روز تولد پريسا براش كيف و كفش ست خريديم كه توي پست بعد عكساشو ميزارم.البته يه روز هم عروسكاي پريسا رو كنارش گذاشتم و چند تا بادكنك هم باد كردم و تزيين كردم با فاطمه دختر عموش چند تا عكس يادگاري گرفتم كه تو پست بعد ميزارم.
ديشب خونه مامان جون مهموني بود مامان جون به مناسبت اينكه دايي امين دانشگاه قبول شده و به يه شهر ديگه رفته، آش پشت پا درست كرد و خاله و دختر خاله و داييها رو دعوت كرد پريسا هم حسابي با بچه ها بازي كرد. و شب كه من همراه باباجون رفته بوديم خونه يكي از دايي ها كه نيومده بودن آش بديم خوابش برد از بس كه خسته شده بود.
چهارشنبه شب هم سه تايي به پارك مادر رفتيم و سيرك ملي ايران كه به كرمان اومده بودن تو اين پارك برنامه داشتن كه ما رفتيم برنامه هاي جالبي بود بخصوص واسه پريسا كه ميمون و شير و خرس رو از نزديك ديد و هنوز هم بارها اداشونو در مياره.