فوت ننه آقا
من آن شمعم که شبها در شبستان تو می سوزم
به ظاهر شاد و در باطن ز هجران تو می سوزم
دوست نداشتم توي وبلاگ پريسا مطالب ناراحت كننده بنويسم ولي ميخوام از زني بگم كه با رفتنش غمي بزرگ بر دل ما بر جاي گذاشت كسي كه جز مهر و محبت بي انتهايش در خاطرم نيست زني كه با تنها نتيجه اش پريسا آنقدر محبت داشت و آنقدر جوياي احوالش بود كه حيف ديدم تا از او كه پريسا بارها نام او را بر زبان مي برد و او را بسيار دوست داشت ننويسم. نوشتم تا خاطره اي باشد شايد وقتي پريسا بزرگ شود اصلا او را بياد نياورد اما در اينجا شرح محبت بي دريغش بر جاي ماند. من اولين نوه اش بودم اولين خاطراتي كه از او دارم شبيه همين محبت هايي است كه الان مادرم به پريسا دارد اولين خاطراتم شايد به 3 سالگي ام بر ميگردد كه بصورت تصويري مات در ذهنم است. در همه وقايع شاد زندگي ام دستش از هديه اي ارزشمند پر بود ازدواجم، تولد پريسا، عيد هاي نوروز و ... . اگرچه سنش بالا بود اما هيچ بيماري نداشت و اصلا از قرص و دارو استفاده نكرده بود و خودش بود و نماز و قران خواندنش . ادبش زبانزد بود كه حتي وقتي كسالت بسيار داشت جلوي ديگران حتي فرزندانش نميخوابيد و حتي پايش را دراز نمي كرد و اداب معاشرت بالايي داشت .الان كه خاطرات با او بودن را مرور مي كنم صورتم از اشك خيس شده . مادربزرگ مهربان ،عزيز و دوست داشتني ام هرگز فراموشت نخواهم كرد تو در ياد ما زنده خواهي ماند.
دوستان عزيزم با قرائت فاتحه اي باعث شادي روحش شويد .