23 ماهگيت مبارك
سلام به همه دوستاني كه تو اين چند روز جوياي حالم بودن عزيزان فكر نكنم بيشتر از يك هفته غيبت داشتم ممنون از همتون كه بهم سرزدين
بصورت كاملا تصادفي وقتي يه نيگا به سن پريسا در بالاي وبلاگ انداختم ديدم نوشته 1 سال و 11 ماه و 0 روز . و فهميدم پريساي مامان 23 ماهه شده و يك ماهه ديگه بيشتر تا 2 ساله شدنش نمونده ( بدو اومدم تا يه پست بزارم)
سالها و ماها و روزها و ساعتها از پي هم مي گذرند و بچه ها بزرگتر ميشن و ما مامانا پيرتر ميشيم يا بهتره براي نا اميد نشدن بگم ما مامانا هم بزرگتر و با تجربه تر ميشيم.
دختر مامان 23 ماهگيت مبارك
الان كه دارم مينويسم ساعت 4 بامداده و من كه روز قبل همش خوابيده بودم و بي حال بودم الان خوابم نمياد. فردا قراره با خانواده همسري دسته جمعي بريم سه كنج ماهان (يه روستاي ييلاقيه كه من اولين باره كه دارم ميرم) شب هم اونجا مي مونيم و فرداش بعد از ظهر بر مي گرديم.همه مهمون ما هستن براي غذا قراره يه وعده جوجه كباب باشه و يه وعده هم استامبولي درست كنم فردا خيلي كار دارم الانم كه خواب نميرم فردا هم حتما دير پا ميشم نميدونم چكار كنم؟
اين چند روز كه جاريم به همراه بچه هاش از يزد اومدن همش با همديگه بوديم يا مهموني يا پارك يا خونه مادر شوهرم. به پريسا هم خيلي خوش گذشته چون دور و برش شلوغ پلوغ بوده و با بچه هاي عموش بازي كرده البته جاي دختر عموش فاطمه خاليه كه همراه مامانش رفته مسافرت و نيسته
دختر مامان خيلي تازگيا با نمك شده و هر حرفي ميزنه نمك ميريزه ، خيلي هم مهربون شده همش ميگه دوست دالم يا بوس بده . خيلي دوست داره تو بغلم بگيرمش خودشو لوس ميكنه .
از حرفاي جديدش بعدا سر فرصت ميام مي نويسم فعلا باي