پريساپريسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره
پدرامپدرام، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

پريسا و پدرام سلیمانی

باز اومدیم بعد از یه مدت نسبتا طولانی

اين چند روز

1392/5/23 21:53
نویسنده : مامان نجمه
512 بازدید
اشتراک گذاری

اين چند روز پريسا حسابي سرگرمه يه روز كه باباجون اينا اومدن خونه مون پريسا بغلشون شد و پايين نيومد و همراهشون رفت و شب همونجا خوابيد تا فردا شبش اونجا بود. پسر عمو حسن هم كه از يزد اومده بودن و يه روز هم پيش هم بودن و حسابي بازي كردن . ديشب هم كه رفتيم پارك مادر و اونجا تاب و سرسره بازي مي كرد ديگه حسابي تو سرسره بازي مهارت پيدا كرده . براي اولين بار ترامبولين(بپر بپر) هم رفت اولش كه بلد نبود و يكم مي ترسيدنگران تا اينكه باباش هم رفت پيشش و دستشو گرفت تا خواست ياد بگيره وقت تموم شد كه آقاهه اجازه داد بيشتر بمونه نميدونم چرا نمي پريد چون تو خونمون رو تخت ما همش بپر بپر مي كنه. امروز روز بيكاريش بود كه بابا جون اينا اومدن خونه مون از صبح تا ظهر پيشمون بودن كه موقع رفتن پريسا رو بردم تو بالكن سرگرمش كردم تا برن ديگه نبايد عادت كنه كه گريه كنه و باهاشون بره . امروز يه كار جديد كرد و رفت تو كشوي كمدش .....

بقيه ادامه مطلب.

خوشحال بودم كه از اين كارا بلد نيست كه خوشحاليم ديري نپاييد همه لباسها رو از كمدش مي ريزه بيرون و اتاق رو شلوغ مي كنه و وقتي بگم نكن بدتر مي كنه. به قول مامان جون دختر زور گويي هم هست هر چيزي رو كه بخواد با جديت ميگه كه توش نه نياريم خيلي زرنگه. وقتي باباجون يا هر كسي رو كه خيلي دوست داره مي بينه احساساتش رو به شدت كنترل مي كنه و به روي خودش نمياره يعني تو چهرش به روي خودش نمياره وگرنه همش از اين ور اتاق ميدوه اونور هي مي پره تا  ديگران  به زور و با هزار ناز و عشوهتو  بغلش بگيرن .خودش نميپره تو بغلشون و اگه اونها خودشونو به كوچه علي چپ بزنن خيلي ناراحت ميشه و بغض مي كنه فكر مي كنه دوستش ندارن. نميدونم خيلي ناز و ادا دارهچشم چشاشو با ناز مي بنده و باز مي كنه و به قول معروف پشت چشم نازك مي كنهمژه . گاهي مي گه من قهرم چشاشو مي بنده و روشو برمي گردونهقهر و بعد يه كم مي خنده تا ببوسيمش . و ناخن كوچيكشو مياره جلو و ميگه آشتي (خاله سعيده بهش ياد داده).

تازگيا يكي از عروسكا توجه پريسا رو جلب كرده. همش براش لالايي ميخونه لالايي رو كامل بلده بخونه. حتي سر پا مي گيردش تا دسشويي كنه. مي بوسدش مي زنتش مي نشوندش مي مي بهش ميده.

عمو پورنگ، فيتيله، رنگين كمان رو ضبط كردم اگه يه بار بزارم كه ديگه مي شينه تموم قسمتها رو نيگا ميكنه البته فقط ترانه ها رو ضبط كردم. وقتي يه قسمت تموم ميشه ميگه مامان دوباله بزال يا يكي ديگه بزال يا عمو پولنگ بخونه يا پيشي بخونه عمو شهليالي يا عمو فيتيله بخونه. همين جور پشت هم. ازشون خسته نمي شه. ديگه بايد بگم خسته شدن رفتن بخوابن تا بعد از يه كم بهونه گيري راضي بشه نبينه.

اينم دو تا عكس از پريساي مامان

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

انسیه نظری
24 مرداد 92 17:55
بابا تفاهم کارشون این همه پسر من هم امروز کشوی لباسمو ریخت بیرون و نشست توش

دیگه دارم ایمان می آرم که پریسا عروس خودمه.

قربون عروس گلم بشم . بیا من عزیزم






يه چيزي ميگيم يه چيزي مي بينيم


زهره(مامان فاطمه)
26 مرداد 92 9:28
عزیزمنه بااین نشستنش توی کمد خیلی بامزه است فاطمه لباساشو میزیزه بیرون ولی هنوز یادنگرفته بره توی کشاباش. وای نگاه کن داره عروسکشو میخوابونه
(زهره)مامان فاطمه
28 مرداد 92 10:02
نجمه جون کجایییییییییی


ببخشيد يه خورده سرگرمم ايشالا ميام توضيح ميدم
نی نی دانلود(مامان علیرضا)
28 مرداد 92 20:29
سلام دوباره کجایی؟ نیستی؟ پریسا خوبه؟
اومدی خبرم کن دل نگرونم


مرسي عزيزم مهمون داريم سرگرمم ميام بهت سر ميزنم
نی نی دانلود(مامان علیرضا)
28 مرداد 92 21:57
آه ، تاکي ز سفر باز نيايي ، بازآ
اشتياق تو مرا سوخت کجايي، بازآ
شده نزديک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونريزي مايي ، بازآ
کرده اي عهد که بازآيي و ما را بکشي
وقت آنست که لطفي بنمايي، بازآ
رفتي و باز نمي آيي و من بي تو به جان
جان من اينهمه بي رحم چرايي، بازآ
وحشي از جرم همين کز سر آن کو رفتي
گرچه مستوجب سد گونه جفايي، بازآ
شعر از وحش بافقی
بیا دیگه وای کجایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی؟

عزيزم شعر هم كه سرودي
مامان سهند و سپهر
30 مرداد 92 11:48
بيرون ريختن لباسها از كشو واي نازي پريسا خانوم شيطونك . روز به روز هم به ناز و اداهاشون اضافه ميشه هزار ماشالا خدا نگهشداره
نی نی دانلود(مامان علیرضا)
31 مرداد 92 1:49
سلام وقت کردی پیش ما بیا من دارم می رم مسافرت یه 10 روزی نیستم گفتم یه خبری از هم بگیریم البته اگه دوست داری اجبارت نمی کنم شاید داماد جدید پیدا کردی
مامان پندار
31 مرداد 92 2:34
عزیزم... این همنام من خیلی وروجکه هاااا خیلی عکس توی کشو با نمکه
منصوره مامان زهره
31 مرداد 92 7:08
همین کارای جالبشونه که خستگی رو برا مادر بی معنی می کنه خدا رو شکر که هستن و سالمن و می تونن شیطنت کنن