22 ماهگيت مبارك
پريسا جونم 22 ماهگيت مبارك
شايد اگر اين ني ني وبلاگ نبود هيچوقت گذر ايام رو به اين شكلي كه الان حس مي كنم متوجه نمي شدم همين چند پست قبل بود كه ماهگرد 21 دخترم رو مطلب گذاشتم و واقعا اين جمله درسته كه "و چه قدر زود دير مي شود"
در پايان بيست و يكمين ماه تولد پريسا جان مهارتهايي رو به دست آورده چند تا از كتابهاي شعرشو با كمك من مي خونه و حفظه.الان حدود 9-10 شعر كودكانه رو بلده و با كمك من ميخونه. از پوشك هم نتونستم بگيرمش و فعلا بي خيالش شدم. دو روز پيش كه براي افطاري جايي مهمون بوديم سر سفره همه مشغول خوردن بودن و تنها سخنران ايشون بود. مي گفت: (آلو سياه رو نشون ميداد) مامان هلووووه؟؟؟؟ها ؟ها؟ (خرما )مامان خرمايه؟ ها؟ها؟ (آلو زرد رو نشون ميداد) مامان چيه ؟؟ها؟(ماست بسته بندي) مامان بستني ميخواي؟(منظور ميخوام)و بعد فهميد ماسته. مامان ماست ميخواي؟شكلات رو ديده بود ميگفت مامان شكلات ميخواي؟ يعني هر كي ندونه فك مي كنه اين دختر هيچي نديده ونخورده. اينقدر حرف زد كه همه تعجب كرده بودن نيم وجب آدم اينقدر زبوني داشته باشه. ماشالله به دختر گلم. عزيزكم 22 ماهگيت مبارك
پريسا جونم 22 ماهگيت مبارك