سفر رابر
ما اين 4 روز نبوديم رفته بوديم رابر(ولايت خانواده شوهر). آخه اونجا عروسي دعوت بوديم. براي معرفي اين شهر براي اونايي كه نمي دونن بايد بگم رابر شهري است از مناطق سردسير استان كرمان كه خيلي خوش آب و هواست و حسابي خنكه و تا كرمان 2 ساعت فاصلشه و محصولات لبني اونجا معروفه و عروسي هاي اونجا كه هنوز به سبك محلي برگزار ميشه . ما كه روز پنج شنبه رفتيم مراسم حنا بندون بود و روز بعد عروسي بود تو اين دو روز همش به بهانه هاي مختلف ميزدن و ميخوندن و مي رقصيدن مثلا يه بار عروس رو از حموم مي آوردن و شادي مي كردن و كله هاي قند بهش هديه ميدادن بعد از ظهر همين مراسم براي داماد و يه عالمه قند براشون جمع شده بود و خيلي هم پول ميدادند كه بهش مي گفتند فضل(شايدم بذل دقيق نميدونم) يا زمانيكه عروس رو از آرايشگاه مي آوردن و مراسم عروس كشون مي گفتن كه دوباره مي خوندن و مي رقصيدن كه با طبل و دهل ساز مي زدن و مي رقصيدن و چوب بازي مي كردن و اركستر هم داشتن جالب بود كه هديه به عروس و داماد فقط پول بود و پول زيادي هم جمع ميشد براي اينها 30 ميليون جمع شد كه مي گفتن كم بوده .
من كه فكر نمي كردم بهم خوش بگذره و دوست نداشتم برم خوشحالم كه رفتم و اين مراسمها رو از نزديك ديدم. ما كه قرار بود روز شنبه برگرديم اما چون بهمون خوش گذشت باباي پريسا يه روز ديگه هم مرخصي گرفت و تا يكشنبه اونجا بوديم و خونه اقوامشون رفتيم . روستاهاي اطراف رابر بسيار خوش آب و هوا بودن و سر سبز . تمام روستاهاي اونجا پر بود از درختان گردويي كه هنوز گردوهاشو نچيده بودن و ما اين چند روز همش گردوي تازه خورديم و ميوه هاي خوشمزه ديگه مثل سيب و گلابي و فندق و بادوم و انگور . از كنار همه خونه ها جوي آب رد مي شد و فضاي روستايي و خونه هاي اونجا واقعا آرامبخش بود. پريسا هم كه همش كنار حيوانات بود و حسابي مرغ و خروس و الاغ و گاو و سگ رو از نزديك ديد و لذت برد. جاهاي ديدني زيادي هم داشت كه اونجاها هم رفتيم تازه مي گفتن امسال آب كمه و قبلنا آب بيشتر بوده. وقي هم كه خواستيم برگرديم اينقدر خوردني هاي زيادي همراهمون كردن كه ماشينمون جا نداشت از گوجه و خيار و نخود سبز و لوبيا تا گردو و سيب و تخم آفتابگردون. خودمون هم روغن حيواني و عسل و پنير خريديم. البته ما هميشه روغن و كشك و گردو و عسل از همون جا سفارش ميديم برامون مي خرن . اين هم خلاصه اي از اين مسافرت كوتاه 4 روزه ما