پريساپريسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
پدرامپدرام، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

پريسا و پدرام سلیمانی

باز اومدیم بعد از یه مدت نسبتا طولانی

از زبان پريسا مي شنويم (در 20 ماهگي)

پريسا خانوم صحبت كردنش ماشالا خوبه هر كلمه اي كه يكبار براش بگم تو ذهنش ميره اما تا امروز جمله نگفته چند تا از كلماتش ايناست: اومد= amad شكست= shakast تلويزيون= تيويزيو پريسا سليماني= پسا سللللالي احوالپرسي : سلام خوبي خوشي سلامتي= سلام خووشي سلالللي بهش ميگم:دختر مامان يا عزيز مامان كيه كيه ؟ ميگه: منم منم بقيه رو در ادامه مطلب ببينيد         ماشين حساب= ماشيحسا اون يكي(براي اينكه مي مي دومي رو بخوره)= ايكي صندلي و مبل=صننلي خاله=خالي آقا احسان=آقاسان ستاره= ستاله آهو=آوو شتر=شوتو خداحافظ=خداافس خودكار=خوكا نقاشي و كاغذ=ن ق شي فاطمه= پاتته اين چيه= اي اي اي پستونك و ش...
8 خرداد 1392

خاطره اولين سفر

اولين مسافرت پريسا در نوروز 91 بود كه همراه با باباجون اينا به بوشهر رفتيم البته مقصد بوشهر بود به شهرهاي شيراز،بوشهر، بندر گناوه، بندر ديلم و ... موقع رفتن به شيراز چون باباجون اينا دو روز زودتر رفته بودن ما تنها بوديم كه اول راه خيلي خوب بودشب اول رو سيرجان توي مهمانسراي يكي از سازمانها خوابيديم و صبح زود حركت كرديم روز خيلي خوب بود اما شب ... ادامه مطلب را ببينيد   اولين مسافرت پريسا در نوروز 91 بود كه همراه با باباجون اينا به بوشهر رفتيم البته مقصد بوشهر بود به شهرهاي شيراز،بوشهر، بندر گناوه، بندر ديلم و ... موقع رفتن به شيراز چون باباجون اينا دو روز زودتر رفته بودن ما تنها بوديم كه اول راه خيلي خوب بود شب اول رو سيرجان توي...
8 خرداد 1392

گذر ايام (از تولد تا يكسالگي)

پريساي عزيزم ساعت 1 بعد از ظهر در بيمارستان ارجمند به دنيا اومد وزنش100 / 3 و قدش 50 سانتيمتر بود.     عكس 7 روزگي نازگل مامان.   دو ماهگي گل دخترم   زمستان 89 وقتي ميخواستيم ببريمش بيرون از خونه تو ساك حمل ميذاشتم و  روشو  مي پوشوندم پريسا خدا رو شكر تا 16 ماهگي اصلا سرما نخورد و هميشه هم بيشتر از دو تيكه لباس تنش نبود.   7 ماهگي اولين مسافرت به بوشهر در نوروز 91   11 ماهگي دختر گلم   1 سالگي دخمل مامان ...
7 خرداد 1392

از شير گرفتن پريسا

جالبه كه ساخت وبلاگ جديد همزمان شده با از شير گرفتن پريسا، امروز سومين روزيه كه پريسا شير نمي خوره. روز اول خونه مامان جونش بود و سرگرم بود و كمتر بهانه گرفت شب رو همونجا خوابيديم و روز بعد هم تا شب اونجا بوديم ولي خونه خودمون خوابيديم كه از ساعت 11 كه به رختخواب رفت تا ساعت 1 نخوابيد و بهونه مي گرفت تا اينكه خسته شد و خواب رفت . البته شبها توي خواب شير ميخوره چون درست نيست كه يكباره از شير گرفته بشه. پريسا تا بحال اصلا پستونك خوردن بلد نبود اما حالا وقتي بهونه ميگيره شير و اب ميوه را با پستونك ميخوره و بهش ميگه گول زنك    ...
7 خرداد 1392

روند پيشرفت و تكامل پريسا تا 15 ماهگي

در ٥ ماهگی دکی (دالی) میکرد در اواخر ٥ ماهگی دندون در آورد . موقع دندون در آوردن ناراحتیی خدا رو شکر پیدا نکرد فقط از همون وقت وزنش رو به کم شدن رفت که هنوز هم وزنش کمه. با شماره ١ پاشو بالا میاورد و با شماره ٢ پایین می برد وقتی بهش می گفتم پا بزن تند تند پاهاشو بالا  می برد و محکم به زمین می زد  که گاهی تا ٢٠ بار پشت سر هم اینکارو تکرار میکرد بقيه در ادامه مطلب             ٦ماهگی یک سری حرفهای نا مفهوم مثل آبو، دد می گفت بهش می گفتیم دس دسی دستاشو به هم نزدیک میکرد. ٢ تا دندون داشت. با صدای بلند ذوق می زد در ٧ ماهگی به شکم بر می گشت گردنشو پشت سر ...
6 خرداد 1392