پريساپريسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
پدرامپدرام، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

پريسا و پدرام سلیمانی

باز اومدیم بعد از یه مدت نسبتا طولانی

قصه هايی از دست های پشت پرده ( حکمت خدا)

1392/11/7 13:36
نویسنده : مامان نجمه
834 بازدید
اشتراک گذاری

گنجشک باخدا قهر بود……

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت ...

فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان می گفت : می آید

من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود...

یگانه قلبی هستم که دردهایش را

و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند،

گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود :

با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.

گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را

هم از من  گرفتی....

این طوفان بی موقع چه بود؟

چه می خواستی؟

لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟

و سنگینی بغضی راه کلامش بست.

سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. 

باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.

گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.

خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته

به دشمنی ام برخاستی!

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت …

های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد …

 

.....................................................................................................................................

 

سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت .

وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست .

 

روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست !

 

پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد

چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند،

 

  زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست !!!

آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند،

 

  اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!!

  به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد .

 

  پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه  بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگیام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!!

 

  وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمیافتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند،

  بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود !!!

ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است

تصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد

 


 

پسندها (1)

نظرات (37)

مامان سهند و سپهر
8 بهمن 92 12:21
خیلییییییییییییییی قشنگ بود عزیزم هر دوش زیبا بود ممنون
VDbPFcTcakz3Ps5MfqyenrLLY-I13b8k0eZTpVgnzQA.
9 بهمن 92 12:54
خیلی جالب بود خوبی؟
مامان نجمه
پاسخ
ممنون شما خوبي؟ببخشيد شما؟
شهره
12 بهمن 92 19:44
خخخخخخخخخخخخییییییییلی جالب بود مرسی
زهرا عمه سروش
12 بهمن 92 20:15
قشنگ بود،ولی حیف که فقط تو قصه ها حکمت کارهای خدا به این واضحی مشخص میشه
مامان نجمه
پاسخ
قربون خدا برم كه هيچ كارش بي حكمت نيست حتما تو دنياي واقعي هم همينطوره بايد به خدا توكل كرد
رها
13 بهمن 92 2:17
سلام بالاخره موفق شدم عکسای تولد بهار جون رو بذارم اگه دوست داشتین بیایین و نظر بدین
مامان نجمه
پاسخ
سلام حتما ميام عزيزم
رضوان مامان رادین
13 بهمن 92 12:17
عاااالی بود ممنون
توت فرنگی (مامان علیرضا)
13 بهمن 92 12:48
سلام عزیزم خوبی برگشتین یا نه چه داستان زیبایی
رزیتا مادر آرمیتا
14 بهمن 92 12:57
ای ول بابا دوست پند آموزم ...... خیلی جالب بود .. بــــــــــــــــــــــــــــــوس
توت فرنگی (مامان علیرضا)
15 بهمن 92 21:03
سلام کجایی دارم واقعا نگران می شم نیمدی هنوز
مامان نجمه
پاسخ
سلام اومدمنمردم زنده ام
علامه كوچولو
16 بهمن 92 10:54
سلام ممنونم دوباره از محبتتون...تمومش كردمو عكسش رو گذاشتم(ژيله رو ميگما)
مامان نجمه
پاسخ
آفرين ميام ميبينم
متین من
17 بهمن 92 17:14
خصوصی
مامان علی
20 بهمن 92 11:05
عزیزم ی خصوص فوری گذاشتم واست اگه حال داری بجواب!!!
مامان نجمه
پاسخ
باشه حتما
مامان علی
20 بهمن 92 12:22
خیلی ممنونم،والاتو دوراهی موندم شوشو تاشب آخر سال سرکاره ومانمیتونیم بریم واسه خرید!خواهریم نی نی نداره نمیدونم سلیقش چطوره!ریسکه دیگه به قول شما بنجلم زیاد! شدیدا سپاسگذارم عزیزم وقت گذاشتی جوابم ودادی پریساجونم وببوس
مامان نجمه
پاسخ
خواهش مي كنم
مادر
20 بهمن 92 13:35
سلام خوبین؟ کاش عکس از قشم وبندر عباسم میذاشتین
مامان نجمه
پاسخ
چشم ميزارم
✿مامان علی خوشتیپ✿
20 بهمن 92 14:33
خیلی زیبا و تاثیر گذار بود.ممنون
مامان ترنم
21 بهمن 92 9:51
بسييييييييييييييييار عالييييييييييييييييي.
مامانِ عسل
21 بهمن 92 14:41
داستانهای وبلاگ خیلی دلنشین هستن اما من به اید یه پست در احوال پریسا میام اینجا و هیچی گیرم نمیاد لطفاً از خودش بنویسین... حداقل یه عکسی چیزی
مامان نجمه
پاسخ
عزيزمممممممم گفتم دوربينم خرابه با گوشي همسرم عكس مي گيرم اما وقتي خونه است يادم ميره بيام بريزم رو كامپيوتر ولي باشه يه پست جديد ميزارم
مامان علی خوشتیپ
22 بهمن 92 12:31
سلام عزیزم.خوشحالم تونستی روسری مناسب رو انتخاب کنی من خیلی به رشته طراحی لباس علاقه داشتم و دارم(شاید چون هیکلم قناسهو همیشه باید طراحی لباسمو خودم میکردم رفتم تو نخش و علاقه مند شدم)عکس هم زیاد نگاه میکنم و دستم اومده تقریبا چی به چیه البته نظر بقیه دوستان هم خوب بود ولی خب همشون بستگی به طیف فیروزه ایت داره...احتمال میدم فیروزه ایت خیلی روشن نباشه(چه مهم شده لباست ها)ایشاالله به شادی تنت کنی همیشه.مبارکت باشه
مامان نجمه
پاسخ
سلام عزيزم ممنون از راهنماييهات اتفاقا منم اين رشته رو دوست دارم. نه اتفاقا يه فيروزه اي جيغه و هر رنگ روسري روي اون خيلي بي حال ميشد ولي نارنجي يه جوره خاص ميشد دوست داشتم
گروه طراحی سیاه و سفید
25 بهمن 92 16:15
به به چه نی نی خوشملی مامانی بابایی عید نزدیکه هاا قالب تکونی نمیخوای بکنی با عکس نی نی خوشملت بدو بیا سیاه و سفید به ده نفر طراحی رایگان انجام میده نفر اول قالب با عکس دلخواه رایگان نفر دوم اسلایدر شو بالای وبلاگ با عکس دلخواه 8نفر دیگر تقویم با عکس دلخواه هدیه میده هاا بدو بیا تا دیر نشده یه سر بزن دست خالی نمیری
مامان امیررضا
25 بهمن 92 19:30
سلام دوست عزیز منم این پاستیل رو بلد نبودم از وب اشپزیهای مامانم یاد گرفتم خیلی خوشمزه و راحت بود.
توت فرنگی (مامان علیرضا)
26 بهمن 92 0:21
سلام عزیزم خونه مامانم هستم خصوصی
مامان پریسا
26 بهمن 92 22:00
نکات بسیار ظریف و تاثیر گذاری بود ممنون گلم.
رزیتا مادر آرمیتا
27 بهمن 92 10:34
سلام علیکم خانم . سفر خوش گذشت ..... کجایی ؟ حالا که برگشتی ، چرا پست جدید نمیذاری؟؟؟؟ بگو ببینم کجا رفتی؟؟؟؟؟؟ پریسا جونم خوبه ؟
مامان نجمه
پاسخ
سلام عزيزم آره خوب بود خدا رو شكر. از سفرمون با گوشي شوهرم عكس گرفتم ولي عكساش همه پريد
مامان سهند و سپهر
27 بهمن 92 11:43
دلم واسه پریسا جونی تنگ شده مامانی یه فکری به حالمون بکن
مامان نجمه
پاسخ
واي عزيزم دست رو دلم نزار كه خونه. . دوربينمون كه خراب تشريف داره و با گوشي همسرم عكس گرفته بودم كه بيام بزارم از سفرمون و ماقبل و مابعد .اما گوشي همسرم ريست شد و همه عكسها پريد
توت فرنگی (مامان علیرضا)
28 بهمن 92 17:31
سلام عزیزم خوبی اومدم گلم خونه ام خودت خوبی پریسا خوبه اما اصلا اوضاع روحیم خوب نیست
مامان نجمه
پاسخ
عزيزممممممممممممم
علامه كوچولو
29 بهمن 92 11:45
سلام مدتي اپ نكردين و از دخمليتون خبري نيست...چرا؟؟
مامان نجمه
پاسخ
هيچي دوربينم خرابه عكس ندارم
طراح نو
3 اسفند 92 2:43
-- تخفیف ویژه......به به چه نی نی خوشملی مامانی بابایی عید نزدیکه هاا قالب تکونی نمیخوای زود زود عکس نی نی خوشملتو بفرس برام تا برات یه قالب و یه تقویم خوشمل با تم و عکس خوشمل نی نی ناناست برات درس کنم بدو بیا منتظرم بهترین طراحی ها رو از ما برای وبلاگ نی نی خود از ما بخواهید یه سری بزن دست خالی نمیری.همین الان اقدام کنید
مامان سیدامیرعباس
3 اسفند 92 11:09
سلام من در الومینیومی رو با شوینده(من)میشستم مثل ایینه برق میزد
مامان نجمه
پاسخ
سلام عزيزم ممنون از راهنماييتون
مامان سهند و سپهر
3 اسفند 92 13:13
جدی؟؟؟؟؟؟؟ چه بد وای خیلی حرص آدم در میاد عکسها بپره
مامان نجمه
پاسخ
چه بد؟ وحشتناكه .
نسرین
4 اسفند 92 0:13
سلام .مامان پریسا جون خیلی لطف کردین در قسمت پرسش و پاسخ راهنماییم کردین.من تازه حالم خوب شده و خودمو ریکاور کردم که ادامه بدم و اون سایتی که بهم معرفی کردین رو دیدم.ممنونم ازتون. با پریسا جون در کنار همسرتون همیشه شاد باشید
✿مامان علی خوشتیپ✿
4 اسفند 92 14:03
خصوصی
توت فرنگی (مامان علیرضا)
4 اسفند 92 16:28
سلام عزیز دلم خوبی گلم . ببخش انقدر نگرانمی کمی روحیه ام بهتره . چی بگم دارم کنار می آم با روزگار . خودت خوبی پریسا خوبه
مامان نجمه
پاسخ
سلام عزيزم مرسي منم خوبم خدا رو شكر كه بهتري آدم ميتونه به همه چيز عادت كنه
مامان زهرا
5 اسفند 92 7:30
سلام مامانی ممنون که توجه کردی .راستش نمی دونم اون نماز دورکعت بود رکعت اول بعدازحمد الرحمن .رکعت دوم بعداز حمد سوره حشر خونده میشه . این نمازو شماشنیده بودید.؟؟؟
مامان نجمه
پاسخ
سلام عزيزم نميدونم والا همونم از اينترنت براتون سرچ كردم ميتوني خودت دعا رو تو گوگل بزني مياد
✿مامان علی خوشتیپ✿
5 اسفند 92 14:44
سلام عزیزم دوتا فینگر فود جدید رو به زودی میذارم... من تا حالا کیک آماده درست نکردم ولی خیلیا درست میکنند و راضین...میتونی درست کنی و روش گاناش بریزی برای مسن ها همون سوپ خوبهحالا خودت نخور...سوپ شیر و خامه ...یا جو...البته آش هم خوبه... نوشیدنی شکلات داغ یا نسکافه یا برای مسن ها دمنوش ها خیلی طرفدار داره... مسقطی آسونه ولی برای مهمانی هی جوریه میتونی اسلایس حلوا یا تارت حلوا برای مسن ها بذاری... نوشیدنیانار با آب انار آماده درست میکنم خیلی خوشمزس برای مهمانیهای عادی هم خب خیلی غذاها هست...ولی من خیلی وقتا تهچین درست میکنم...هم شیکه هم راحت...یا لوبیا پلو با سالاد شیرازی... یا لازانیا با یه سالاد خاص... یا کباب سیخی که گذاشتم تو وبم... خیلی گزینه ها هست که هم سادن هم میتونی یه غذائی بذاری سر سفره بازم سئوال بود در خدمتم...ببخش دیر شد اگر چیز دیگه ای به ذهنم رسید میام دوباره
مامان پارسا
10 اسفند 92 13:32
هر دو قشنگ و آموزنده بودن ممنون
ناهید مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
22 اسفند 92 0:13
خیلی قشنگ بود منو دگرگون کرد