پريساپريسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
پدرامپدرام، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

پريسا و پدرام سلیمانی

باز اومدیم بعد از یه مدت نسبتا طولانی

ترس

1392/11/4 3:14
نویسنده : مامان نجمه
1,227 بازدید
اشتراک گذاری

پريساي 2 سال و 4 ماهه

برق آشپزخونه خاموش بود و پريسا ميخواست بره از توي يخچال پسته بياره ناگهان دم در آشپزخونه متوقف شد و گفت:مامان مي ترسم يه آقا اونجاستنگران(گاهي وقتي اتاق تاريك باشه وسايه يه چيزي رو در و ديوار بياد اين جمله رو مي گه) دستشو گرفتم و بردم تو آشپزخونه و گفتم ببين مامان ترس نداره آقايي نيست. خودش در يخچال رو باز كرد و چند تا دونه پسته برداشت و آورد تو اتاق و خورد . وقتي پسته هاش تموم شد دوباره رفت سمت آشپزخونه تا دوباره پسته بياره كه دوباره متوقف شد اينبار گفت مامان بدو بيا.بيا  ببين ترس نداره .آقا نيست. بيا بريم ببين آقا نيست. منم بغلدخترك با اين فكر زيركانه دستمو گرفت و كشيد و با خودش برد و حاضر نشد دوباره بگه مي ترسم.

 

پريساي ما نبايد به گوشي جديد باباش دست بزنه مگر با اجازه باباش (قانونه ديگه) و از طرفي بسيار دلش ميخواد اون گوشي رو بگيره و حسابي بيفته توش و ميدونه با مخالفت باباش مواجه ميشه. ديشب در حاليكه باباش خواب بود گوشي رو برداشت و رفت پشت مبل و حسابي افتاد توش. منم در حاليكه داشتم تلويزيون تماشا مي كردم يه نيم نگاهي هم بهش مي كردم كه حسابي تو عالم خودش بود و دزدكي كار مي كرد نگاش كردم منو ديد قايمش كرد و گفت مامان تو تلويزيون نگاه كن و منم قلب كلا هر بار كه داره مخفيانه كاري رو مي كنه وقتي نگاش مي كنم يا ميگه مامان برو با كامپيوتر كار كن يا ميگه برو كارتو بكن يا ميگه مامان چشماتو ببند نگاه نكن

 

 

تاب پريسا رو دوباره براش وصل كردم فكر مي كردم عادت اون زمانهاش يادش رفته (قبلا گفته بودم كه از صبح تا شب مي بايست جلوش مي نشستم و تابش ميدادم) نگو كه بدتر ميشه تاب رو بعد از يك روز وباره باز كردم و گفتم: تو اذيتم مي كني ديگه نمي بندمش ميگه :نه مامان قول ميدم ديگه اذيتت نكنم ديگه از بس التماس كرد با هزار شرط بستم . اما سوارش نكردم گفتم فردا .براي امروز بسه .ميگه مامان دلم درد مي كنه بزارم تو تاب خوب شم ميگم :مژهخب بريم بهت شربت بدم خوب شيچشمک. ميگه نه با شربت خوب نميشم تابم بدي خوب ميشم حالا من با اين دختر چه كار كنم؟؟متفکربازندهماچ

 

 

پسندها (1)

نظرات (18)

arTWNxs2Y8pY4GQeFnmN1UA37Mpo1g7h2SRHLLZAWMkNHKAGjodYuss48xfO9aNq
4 بهمن 92 14:53
سلام خوبین خیلی خوشحال شدم شما نگفته بودین که تو سایت هستین حتما به ما سر بزنین
مامان نجمه
پاسخ
سلام عزيزم من نميدونم شما كدوم دوستمون هستيد ممكنه خودتونو معرفي كنيد؟
مامان سهند و سپهر
5 بهمن 92 8:15
وایییییییییییییی عزیز خوردنی من هزارماشالا خیلیییییییی باهوشه دخملت خیلی بانمکه کارهاش ببوسش این نانازیو بابت شعرت هم بسی خرسند گشتیم والا . قریحه شاعرانه ت و عشقه
(زهره)مامان فاطمه
5 بهمن 92 10:47
ای جیگر این دخمل زبل فاطمه هم همینطوره تا میرسم سروقتش قایم میکنه میگه مامان تو اوبو یعنی برو راستی بادوتا پست جدید آپم
مامان نجمه
پاسخ
]چشم ميام
مامان سهند و سپهر
6 بهمن 92 8:01
سفر خوش بگذره خانومیییییییییی
مامان نجمه
پاسخ
مرسي عزيزم
علامه کوچولو
6 بهمن 92 14:44
سلام سوال اشتباهی بسته شدمیشه جواب سوالهام رو بدینمیشه اگه سوال داشتم بازم مزاحمتون بشم؟
مامان نجمه
پاسخ
جواب سوالاتتون رو دادم. آره اگر كمكي از دستم بربياد خوشحال ميشم
علامه کوچولو
6 بهمن 92 15:15
ببینید من یه طرف شش تا اضافه میکنم و تا اخر میرم و به شونه میرسم حالا نوبت نیمه دومه درست؟حالا شش تا دونه ی این قسمت رو به همون روش قبلی اضافی کنم؟یا از زیر سه جافت اون سمت دونه بندازم ؟(یعنی ایا سه جافت دو طرف بعد تکمیل شدن کنار هم باشن یا هم رو پوشش بدن؟) 2- اگه بخوام پشت لباس همه رو کور کنم مثل استین هر سری یه تعداد کور کنم یا همه رو توو یه رج کور کنم؟
مامان نجمه
پاسخ
ميام وبتون توضيح ميدم ولي اگر سرچ كنيد با عكسه بهتر متوجه ميشيد
توت فرنگی (مامان علیرضا)
6 بهمن 92 16:17
سلام عزیز دلم خوبی ای جانم به این پریسا خواهر منم مثل تو مشکل دوربین دارم عکس درست حسابی نمی تونم بزارم وبلاگ علیرضا الهی کلی کیف کردم این پست رو خوندم ماشاالله عروسم بزرگ شده دیگه
مامان پریسا
6 بهمن 92 23:43
از دستشون چه جالب پریسای ما هم همه ی این رفتارا رو داره
مامان پریسا
6 بهمن 92 23:44
حالا اگر راهی به ذهنتون رسید به ما هم خبر بدید.
مامان نجمه
پاسخ
تسليمشون شدن راهي جز اين نيست
نسرین
7 بهمن 92 1:19
وای عزیزم... پسر منم مثل وروجک شما وقتی کار مخفیانه داره به من میگه مامان تو برو به کارت برس! ماشالا به جونشون
علامه كوچولو
7 بهمن 92 8:00
سلام عزيزم خدا دختر كوچولوي نازت رو برات حفظ كنه توضيحاتتون رو دقيق متوجه شدم و واقعا ممنونم حالا فرض كنيد من بافت هر دو طرف رو تموم كردم و سر شونه ها رو به هم وصل كردم براي يقه بايد از قسمت جلو (مثلا سمت راست)شروع كنم دونه بندازم درسته؟ايا قسمت پشت لباس و سمت چپ رو هم تو همين ميل دونه بندازم يا بايد هر قسمتي جدا بافته ه و به هم وصل بشه؟(ممنون ميشم دوباره عكس رو نگاه كنيد) ببخشيد من اينقدر اذيتتون ميكنم
مامان نجمه
پاسخ
سلام عزيزم ممنون ميام وبتون
علامه كوچولو
7 بهمن 92 9:22
قربون محبتت...خانومي خيلي لطف كرديايشاءالله خدا بهترين ها رو نصيبتون كنه
مامان نجمه
پاسخ
خواهش مي كنم كار خاصي نكردم
مامانِ عسل
13 بهمن 92 10:58
این وروجک ها خوب بلدند ما را بپیچونن اون وقت ما بچه بودیم با یه آبنبات چوبی می رفتیم پی نخودسیاه به نظرم هظارماشاالله دخترت خیلی باهوشه.... اسپند فراموشت نشه
مامان نجمه
پاسخ
آره والا خواهر . ممنون عزيزم از تعريفت
مامان ترنم
18 بهمن 92 10:44
سياستي داره اين نيم وجبي. حالا ماماني ترست ريخت ديدي آقايي تو آشپزخونه نبود؟ عجب دل دردي كه فقط درمونش تاب خوردنه.
مامانی منتظر
20 بهمن 92 9:25
واااااااااااااااااای چه دختر باهوشی خدا حفظش کنه... راستی ممنون دوست عزیز از وقتی که گذاشتی و جوابی که تو پرسش و پاسخ دادی
مامان نجمه
پاسخ
خواهش مي كنم ايشالا نيني شما سر موقعش و سالم و سرحال بدنيا بياد
مامان مانلی
5 اسفند 92 21:40
ای جوووووووووونم چقدر این خانومی باهوشه جیگر طلا
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
29 اسفند 92 3:55
سلام خوبی خصوصی لطفاا
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
29 اسفند 92 3:57
ممنونم بابت دلسوزیتون امیدوارم هر کی هست به راه راست هدایت شه سال نوتون هم مبارک
مامان نجمه
پاسخ
سال نو شما هم مبارك