پريساپريسا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره
پدرامپدرام، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

پريسا و پدرام سلیمانی

باز اومدیم بعد از یه مدت نسبتا طولانی

مامان تنبل

يه مدت نبودم يعني ميومدم يه سر ميزدم و ميرفتم چند دليل داشت يكيش رفتن باباي پريسا به كربلا بود كه ما هم ديگه خونه نبوديم و رفتيم خونه مامان جون و مادر شوهرم . وقتي هم باباي پريسا از كربلا اومد همراه خودش ويروسه سرماخوردگي رو سوغات آورد كه منم بي نصيب نموندم و حسابي سرماخوردم مطمئنم يه ويروس عجيب بود چون كاملا ريه هام رو نشونه گرفت و اصلا تب و گلو درد نداشتم فقط يه صداي خشن پيدا كرده بودم با سرفه هاي عجيب و غريب كه دكتر گفت يه نوع برونشيته كه بعد از دوا و درمون كردن و خوردن يه عالمه قرص و شربت، دوباره يه مريضيه ديگه اومد سراغم كه حالتهاي مشابه ويار بارداري كه حالت تهوع داشتم و حوصله هيچ كاري رو نداشتم طوري كه ظرفهام رو دو روز نشسته بودم و خون...
25 دی 1392

فرزند عزيزم

فرزند عزیزم: آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافت ی ، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم… وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم، با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند، فرصت بده و عصبانی نشو وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند ، دستانت را به من بده… همانگونه که تو ...
25 آذر 1392

باي باي پوشك

خب بالاخره من هم موفق به از پوشك گرفتن پريسا شدم و تا امروز حدود 6 روزه كه پريسا پوشك نشده. دو روز اول اصلا موفقيتي در كار نبود و من داشتم نگران ميشدم كه دوباره قضيه 1 سال و ٩ ماهگي تكرار بشه اما خوشبختانه از روز سوم دستم اومد كه پريسا دير به دير جيش مي كنه يعني حداقل 2 ساعتي يكبار بايد دسشويي ببرمش اما بازم خودش خبر نمي كرد و خودم مي بايست ببرمش و اونجا يه ربع تا نيم ساعت وايسم تا به طور ناخوداگاه جيشش بياد. ضمنا من دو روز اول شرت آموزشي پاش نكردم تا متوجه جيش كردن بشه چون اگر استفاده مي كردم متوجه نميشد و فقط شبها مي پوشيدم تا تخت رو نجس نكنه ولي همانطور كه گفتم روز سوم خودم دستم اومد و از شرت آموزشي هم استفاده كردم تا از ايجاد رودخونه ر...
22 آذر 1392

خرابكاري

پريسا بعد از نهار خوردن گفت ماست ميخوام منم يه پياله بزرگ ماست گذاشتم جلوش و يه قاشق بهش دادم تا ماستها رو بخوره خودمم كل ظرفها رو جمع كردم و رفتم تو آشپزخونه تا ظرفها را بشورم وقتي برگشتم با صحنه اي مواجه شدم كه نميدونستم چكار كنم دو تا دست و صورت پر از ماست، روي سفره ماستها رو پخش كرده بود و به خاطر اينكه دستهاش رو تكون داده بود روي فرش اثرات ماست تا چندين كيلومتر بود. دعواش كردم و گفتم چرا اينكارو كردي (البته دعواهاي من تند نيست)و اون هم مثل هميشه: مامان معذرت ميخوام ديگه كار بد انجام نميدم اولين كاري كه كردم بردمش گذاشتمش تو دستشويي و گفتم اينجا بمون تا بيام و رفتم فرش و سفره و خرابكاريها رو پاك كنم . حالا پريسا تو دستشويي شعر ميخوند...
21 آذر 1392

اين پست موقته و حذف ميشه

اين پست موقته و حذف ميشه توي يكي از وبلاگها اين مطلب رو ديدم و بسيار خنديدم خواستم اينجا بزارم تا شما هم حالتون عوض شه مطلب اينه: "اولین بار که   تو مهد پسرک با بچه ها سرود ملی رو   آموزش   داده بودند من نمیدونم این بچه حواسش   کجا بوده و   چی رو به جای چی شنیده بوده ... با عرض معذرت از   تمامی   هم وطنان عزیز ، فقط بگم   ملت بی جنبه تا مدت ها   از این بچه سو استفاده میکردند و ازش خواهش   میکردند ترو خدا سرود   جمبوری رو برامون   بخون و بعد هر   کی یک طرف   می افتاد .جالبه بچه هم اصلا فکر   نمیکرد یک   اتفاقی   این وسط می افته که همچین م...
20 آذر 1392

جالبه

ابتدای آفرینش کلاغ و طوطی هر دو سیاه بودند طوطی اعتراض کرد و خداوند اورا رنگارنگ آفرید  اما کلاغ گفت" هر چه از دوست رسد نیکوست " نتیجه این شد که میبینی : طوطی در قفس است و کلاغ آزاد   *********************************** زندگى بافتن یك قالیست؛ نه همان نقش و نگاری كه خودت مى خواهی نقشه را اوست كه تعیین كرده! تو در این بین فقط مى بافى نقشه را خوب ببین!  نكند اخر كار قالى زندگیت را نخرند..     ...
11 آذر 1392

26 ماهگي و حرفهاي بامزه

پريسا در حاليكه ميدوه ميخوره زمين. ميگه: واي مامان سرم گيج رفت وقتي شروع به سخنراني مي كنه يه سري حرفهايي پشت هم ميزنه كه توي حرفاش مرتب ميگه به خدا وقتي باباش بهش اخم ميكنه و دعواش ميخواد بكنه ميگه: دعواش نكن گناه داره . و بعد باباش محكم ميبوستش و اين شده ديگه راهكارش وقتي ميخوام به حالت ناز دستمو از لاي موهاش رد كنم ميگه مامان نكن موهام كنده ميشه آخ ميشم وقتي وسايلش رو كسي برداره يا وسايل من رو كس ديگه اي برداره سريع مالكيتش رو اعلام ميكنه كه دست نزن مال منه يا مال مامانه شبها مي گي پتو روت كنم (يعني پتو بپوش روم) يا به بغلم كن ميگه بيا بغلم وقتي پاي سيستمم و اون مشغول حرف زدن سرم رو ميچرخونه طرف خودش و ميگه مامان ...
1 آذر 1392